آتشدانِ ماهِ بر پشت خفته

ماهِ بر پشتْ خفته، ماهِ ابروانِ زیبای بر پُشتْ خفتۀ روی به بالا [یعنی ماهِ نو] است. پس از آنکه ماه به غایتِ محاق رسد، از پایینِ دایرۀ خود مجدداً نورش پدیدار شود و این اشارتی است به ظهور و پیدایشِ ناگهانیِ ریشۀ آسمانی از دلِ سکونِ کاملِ آدمی که آن را دلِ دائویی نامند و صورت تمثیلی آن همچون ماهِ بر پُشتْ خفته است. آتشدان ابزاری است برای ایقادِ آتش. در آن نورِ یانگِ دلِ دائویی، جانِ یینِ کلِّ وجود گداخته و تصفیه تواند شد، پس صورت تمثیلی آن, آتشدان است.

...

بعضی نابخردان بی‌خبر از این حقایق، می‌پندارند که [دو بخشِ] استخوانِ شرمگاهی زیرِ اکسیرگاه (دان‌تیِن) که رو به بالاست، همان آتشدانِ ماهِ بر پُشت خفته است. بعضی دیگر ... می‌پندارند که این دلِ صنوبریِ تودۀ گوشت, آتشدانِ ماهِ بر پُشت خفته است. و بعضی هم از اهلِ نحلۀ کیمیای بستر هستند که دروازۀ زهشِ زنان را ماهِ بر پُشت خفته می‌پندارند. اینگونه پندارها همه البته ناصواب است.

بدانکه ماهِ بر پُشت خفته تلالؤِ نورِ دلِ دائویی است. چون طوالعِ این نور [در باطنِ سالک] مقیم گردد، شرورِ نَفْس همه از میان برود و بدین واسطه، فرهمندی و جاودانگی روییدن تواند گرفت ...

- رفع ابهام از کلمات تمثیلی (شیانگ‌یِن پویی)، نوشتۀ لیو یی‌مینگ، خلاصه‌ای از بخش 4، فصل 3.


ترجمۀ این کتاب به‌زودی تحت عنوان «رموز دائویی» از توسط انتشارات زندگی روزانه، منتشر خواهد شد.

۱۶ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۳۵ ۰ نظر

حرص

استاد را پرسیدند از حرص و آز، گفت:

کسی که حریص است در شهوات طینت* را و کسی که حریص است در مال و منال خویشتن خویش را از کف می‌دهد. برای این حریصان آشفته‌حال، نخست شیرینی [حیات] باشد و سپس تلخی [موت].

امّا کسی که شهوات را ترک می‌گوید، طینت را محفوظ نگاه می‌دارد و کسی که مال‌پرستی را کنار می‌نهد، خویشتن خویش را محفوظ نگاه می‌دارد. برای این محقّقان، نخست تلخی [ریاضت] باشد و سپس شیرینی [وصال].

کسی که طینت و خویشتن خویش را از دست دهد، جهل حاصل کرده باشد و کسی که آنها را حفظ کند، فرزانگی یابد. اهل کدورت حرص دنیا را می‌زنند و از دائو سرمی‌پیچند و اهل صفا دنیا را فراموش می‌کنند و به دائو وصال می‌جویند.

دفتر مقدس [دائودِه جینگ] گوید: «هیچ جنایتی بزرگتر از برانگیختن خواهش‌های نفسانی نیست و هیچ فلاکتی عظیم‌تر از نبود قناعت نیست». چون حرص نباشد، دنیا وهم است و پندار و در آغوش کشیدن حقیقی دائو آنجا باشد.


- رسالۀ کلمات حقّانی انسان راستین، استاد چّانگ‌شِّنگ (چّانگ‌شِّنگ جِّن‌ژِن جی‌جِّن یُولُو 長生真人至真語錄)،پرسش پنجاه و ششم؛ حرص.

* مراد از طینت (مینگ 命) بهره‌ای الهی است که هر فرد را با حُکم ازلی (یِوئِن‌مینگ 元命) پیوند می‌دهد و زمین حقیقت خویشتن اوست، همچنانکه فطرت (شینگ 性) بهره‌ای الهی است که هر فرد را با دل آسمان (تیِن‌شین 天心) پیوند می‌دهد و آسمان حقیقت خویشتن اوست.

復詢:貪者何也?答曰:貪者,貪於欲則喪其命也,貪於財則喪其身也,迷者先甘而後苦也。泯於欲則全其命也,絕於財則全其身也,悟者先苦而後甘也。喪命喪身則愚也,全命全身則賢也。濁者貪世違其道也,清者忘世達其道也。經雲:罪莫大於可欲,禍莫大於不知足。不貪世僞,則真抱道也。

۱۳ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۰۲ ۰ نظر

صفا و سکون

مراد از صفا و سکون، صفای چشمۀ دل است و سکون دریای جان. چون چشمۀ دل صفا یابد، موجودات بیرونی صدمتی وارد نتوانند کرد، پس فطرت استقرار یابد و روان نورانی گردد. چون دریای جان سکون یابد، خواهش‌های هواپرستانه پدید ناید، پس بذر حیات کمال یابد و شکم پر گردد. پس آنگاه دل آیینه‌ای چون آینه‌واری آب باشد و ده‌هزار موجود در آن خود تصویر شوند. پرورش جان همچون حفاظت از کودک نوزاد است که هیچ‌چیزش آسیب نباید رساند. چون جان کمال یابد، روان لطیف گردد و چون روان لطافت یابد، جان تبدّل یابد. این است آنچه از صفا و سکون حاصل شود.


- دقایق حقایق از کلمات جاودانۀ راستین (جِّن‌شیِن جّی‌جّی یِولُو 真仙直指語錄).


又曰:清靜者,清謂清其心源,靜謂靜其氣海。心源清則外物不能撓,性定而神明;氣海靜則邪欲不能作,精全而腹實。故澄心如澄水,萬物自鑑。養氣如護嬰兒,莫令有損。氣透則神靈,神靈則氣變,此清靜所到也。

۱۳ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۵۸ ۰ نظر

راستی

لائودزی در بند 38 گوید:

راستی اعلی راستی نمی‌ورزد، پس، واجد راستی و دِه است.
راستی اسفل از راستی ورزیدن دست نمی‌کشد، پس، فاقد راستی و دِه است.

فغفور شِوئِن‌دزُنگ در شرح گوید:

مراد از دِه وجهِ عینیِ دائوست. جّوانگ‌دزی (فصل 12) گوید: «آنچه موجودات بدان حیات یابند، آن را دِه نامند». زمانه بالا و پایین دارد و ناب و دُرد، پس، دِه و راستی را هم بالا و پایین است و اعلی و اسفل دارد. گذشته‌های دور خلوص و سادگی در کار بوده است. کاربست دِه ظاهر نبوده است، چندانکه آن را بدون دِه و راستی توان گفت، پس، گفته شد: «راستی نمی‌ورزد». و چون دِه و راستی همراه با اخلاص از بین نمی‌رود، بی‌فعل صفا را ظهور می‌بخشد، از اینجا گفته شد: «واجد راستی و دِه است».

امّا دِه و راستیِ اکتسابی رو به انحطاط می‌نهد و اندک اندک نام‌آوری و میل به کاربست پدید می‌آید. اگرچه دل محل ظهور دائو باشد، نشانه‌های درآویختن به فعلْ پیدا آید. چندانکه آن را چنگ زدن به دِه و راستی می‌توان نامید، پس گفته شد: «دست نمی‌کشد». و چون به فعل درمی‌آویزد، تکبّر در کار آید و نسبت به غیر بی‌تفاوت گردد. از اینجا گفته شد: «فاقد دِه و راستی است».

『上德不德,是以有德。下德不失德,是以無德。』 德者道之用也,莊子曰:物得以生謂之德,時有淳醨,故德有上下。上古淳樸,德用不彰,無德可稱,故云不德,而淳德不散,無為化清,故云是以有德。建德下衰,功用稍著,心雖體道,迹涉有為,執德可稱,故云不失。迹涉矜有,比上為粗,故云是以無德也。

۱۳ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۵۷ ۰ نظر

صورت یگانگی آسمان و انسان / 天人合一圖

از بزرگ‌ترین دایره به کوچکترین:
1- جِّن‌یی (真一، لفظاً: واحد حقیقی)، احدیة؛
2- شُّویی (數一، لفظاً: واحد عددی)، واحدیة؛
3- تی‌یی (體一، لفظاً: تجلّی واحد)، انسان کامل؛
4. شّی‌جیِه (世界، لفظاً: مرتبۀ دنیاوی)، عالم.


- از کتاب بِن‌جینگ وُوجّانگ (本經五章؛ پنج فصل مقتبس از رسائل صوفیه)؛
نوشتۀ لیو جّی (劉智؛ 1660-1739م‍.)؛
این کتاب را ما دِه‌شین (馬德新؛ 1794-1879م‍.) از چینی به عربی ترجمه کرده است.

۱۳ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۵۲ ۰ نظر

کیمیای زرّین

مراد از کیمیای زرّین، همچو زر سخت و همچو کیما کامل شدن است: اعادۀ صفا، احیاء نورانیت. پس، «فطرت» را رمزاً گویند کیمیای زرّین: کیمیا، آتشدان و دیگ، اجزاء انوشدارو.

شعر:

چیزی است از گذشته تا کنون،
بی‌صورت، بی‌کیف،
نه هرگز کم شده نه هرگز بیش،
بی‌وقفه پیوسته برپا،
در تیزی و سختی چون زرّ،
در سرخی چون آفتاب.

- لی دائوچّوئِن (قرن 13 م.)، لبّ کتاب یی در سه آسمان (سان‌تیِن یی‌سوئِی 三天易髓).

金丹者,如金之堅,如丹之圓,愈鍊愈明,故喻性為金丹也。丹,爐鼎也,藥物也。頌曰。亘古此物,無形無質。無欠無餘,無休無息。其利如金,其紅如日。

۱۳ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۴۴ ۰ نظر

فغفوران و فرهمندان

همانا تهی و ساکن و خموش و بی‌تعین ‌و بی‌کیفیت و یگانه و بی‌فعل است خاستگاه ده‌هزار موجود. با اشراقِ نورِ او به واسطۀ روی در جنوب داشتن، یائو شهریار گشت. با اشراقِ نورِ او به واسطۀ روی در شمال داشتن، شّوئِن وزیر شد. این نور برای بالانشینان، هنر و دِه‌ی فغفوران و پسر آسمان است و برای کسانی که پستی گیرند، طریقه و دائوی فرهمندان رازآمیز و فغفوران بی‌غش است [که حکومت ظاهری نداشته‌اند].

- جّوانگ‌دْزی، فصل سیزدهم.

夫虛靜恬淡,寂寞無為者,萬物之本也。明此以南鄉,堯之為君也;明此以北面,舜之為臣也。以此處上,帝王天子之德也;以此處下,玄聖素王之道也 。

۱۳ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۴۰ ۰ نظر

سخنی در باب لفظِ گوآ در یی‌جینگ

یک: گوآ (卦) که هم به سه‌خطّی ترجمه می‌شود که هم به شش‌خطّی، نه به معنی این است و نه به معنی آن. این مفاهیم بدان سبب با این نویسه گره خورده است که در دفتر تجلّیات (یی‌جینگ) به سه‌خطّی‌ها و شش‌خطّی‌ها «گوآ» اطلاق می‌شود. امّا گوآ یعنی چه؟ معانی نویسه‌های چینی یا از نگارش آنها مشتق می‌شود، یا از آوای آنها و یا از هر دو. نه در شکلِ نگارشیِ این نویسه هیچ اشارتی به اعداد یا خطوط شده است و نه در آوای آنها. بلکه نگارش و آوای آن هر کدام به یک تمثیل مهمّ گره خورده که در مطالعات جدید یی‌جینگ تقریباً همیشه مورد غفلت واقع شده است: «شکافته شدن» و «معلّق بودن».

دو: نویسۀ گوآ از دو جزء تشکیل شده است و جزئی که معنیِ نگارشی از آن مشتق می‌شود (یعنی 卜) شکافته شدنِ لاکِ لاک‌پشت را نشان می‌دهد و از آیینی کهن حکایت می‌کند که لاکِ لاک‌پشت یا استخوان کتف احشام را در آتش می‌افکندند و در آن شکافی پدید می‌آمد که به واسطۀ نحوۀ شکافته شدن و صورتِ استخوان به معانی باطنی پی می‌بردند. در حقیقت، کلّ عالم در بدوِ خلقت (یا فطرت که دقیقاً به معنی شکافتن است) از شکافته شدن تخم‌مرغِ کیهانی پدید آمده است که به موجبِ آن، مقدورات ظهور به عرصۀ پیدایی آمده‌اند. پدید آمدن شکاف بر روی لاکِ لاک‌پشت نیز نوعی بازآفرینش است که در آن مقدوراتِ نخستین در صحیفۀ لاکِ لاک‌پشت به ظهور می‌رسند. شکافته شدن در واقع رمزی است از آنچه در یی‌جینگ بدان «دروازۀ معانیِ دائو» گفته می‌شود و لائودْزی آن را «دروازۀ همۀ بواطن» می‌خواند.

سه: جزءِ دیگر گوآ که معنی آواییِ این نویسه از آن مشتق می‌شود، 圭 (گوئِی؛ چینی میانه: کُووِی) است. بعضی تفاسیر یی‌جینگ به آوای گوآ توجّه کرده‌اند و آن را به معنی نویسۀ مشابه و هم‌آوای آن، 掛 (گوآ، چینی میانه:کُووِئَه) دانسته‌اند که به معنی معلّق و آویزان بودن است. مانند معلّق بودن میوه بر درخت و ستاره در آسمان. گفته‌اند: «ده‌هزار مُثُل (مقدورات ظهور) به هشت گوآی برتر درآویخته و معلّق‌اند». همچنان که میوه به وقت خود از بالای درخت به پایین درخت افتد، میوۀ مُثُل (شیانگ 象) نیز مطابق با تقدیرِ خود، از فراز درختِ وجود به زیر افتند و در صورتِ اعیانِ خارجی پدیدار شوند. ولی در مرتبۀ رتقِ آسمان و زمین، یعنی مقامی که آسمان و زمین «هنوز» جدا «نه»شده بودند و شکاف مذکور در میان دو نیمۀ زیرین و زبرینِ تخم‌مرغ کیهانی پدید نیامده بوده است، این مُثُل معلّق بوده و هستند. در حقیقت، وصف دقیق این مقام به «هنوز نه» (وِی 未) اشارتی رمزی است به وضعیت معلّق مُثُل.

محصول: لفظِ گوآ که در یی‌جینگ بر سه‌خطّی‌ها و شش‌خطّی‌ها اطلاق می‌شود، واجدِ دو تمثیلِ «شکافته شدن» و «معلّق بودن» است و بنا بر تفسیرِ وانگ بی بر یی‌جینگ اشاره است به «مرحله»، «مقام» یا «زمانی» که ظهوراتی چند با آن پیوند دارد. در حقیقت، گوآ «مرحله‌ای» است که به واسطۀ «انکشافِ» خاصِّ آن، مُثُلِ متعلّق به آن گوآ، از شأنیتِ «تعلیقی» خارج می‌شوند و به عرصۀ ظهور درمی‌آیند و این سیرِ ویژه از علم به عین احکامی دارد که کارِ دفترِ تجلّیات چیزی نیست جز شرح و تبیینِ آن احکام.

۱۰ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۰۶ ۰ نظر

در باب سیر و سفر

بدانکه سفرها بر دو نوع است. نوع اول آنکه به دیدن مناظر زیبای کوهساران و آبها و سرخی و سبزی گل‌ها و درختان روند، یا آنکه همچون بعضی مردمان به دیدار شکوه شهرهای بزرگ خوش شوند، یا همچون بعضی دیگر از دیدن بناهای معابد و خلوت‌خانه‌ها به وجد آیند، یا همچون بعضی دیگر مشتاق ملاقات دوستان باشند، یا همچون بعضی دیگر در پی جامه‌ها و خوراک‌ها باشند. اینگونه مردمان اگرچه ده‌هزار فرسنگ سیر کنند، سفرشان حاصلی ندارد جز خستگی تن و از کف دادن توان. و اگرچه همه تماشاگه‌های زیر آسمان را بینند، چیزی نیابند جز پریشانی دل و فرسودگی جان. چنین است سیر و سفر بیهودۀ عامّۀ مردمان.

اما نوع دیگر آن است که در فطرت و طینت سیاحت کنند و در پی بواطن و اسرار روند. از کوهسارهای بلندِ دشواری‌های سلوک، صعود کنند و در پی اخذ معرفت از معلّمان، خستگی نپذیرند. از آبهای متلاطم و موّاج هوی بگذرند و سرمنزل دائو را سراغ گیرند بی‌آنکه از پا افتند، چندانکه با شنیدن کلامی از پیران، نور کامل در درون ایشان پرتو افکند. پس، امور بزرگ حیات و ممات را درک کنند و سالکِ خلوص تامّ گردند. این چنین کسان به‌واقع در سیر و سفر راستین هستند.

- پانزده گفتار وانگ چُْنگ‌یانگ در باب بنیاد نهادن تعلیم ( 重陽立教十五論)، فصل دوم.

凡遊歷之道有二:一者看山明秀,花木之紅翠。或玩州府之繁華,或賞寺觀之樓閣,或尋朋友以縱意,或爲衣食而留心。如此之人,雖然萬里之途,勞形費力,遍覓天下之景,心亂氣衰,此乃虛雲遊之人。二者參尋性命,求問妙玄。登險之高山,訪名師之不倦;度喧轟之運水,問道無厭。若一句相投,便有圓光內發。了生死之大事,作全其之丈夫。如此之人,乃真雲遊也。

۳۰ آبان ۹۸ ، ۱۷:۰۲ ۰ نظر

نام سرمدی

نامِ سرمدی چون نوزادی است که هنوز به سخن نیامده است،

و چون تخم‌مرغی است که هنوز ترک بر نداشته است،
و چون مروارید درخشنده است که هنوز در دل صدف است،
و چون گوهری است در دلِ سنگ:
در درون اگرچه تابناک است،
در برون ابلهانه می‌نماید!

- شرحِ هِه‌شّانگ گُنگ بر دفتر حق و راستی (لائودزی هِه‌شّانگ گُنگ جّانگ‌جِو 老子河上公章句)، فصل یکم.

常名當如嬰兄之未言,雞子之未分,明珠在蚌中,美玉在石間。內雖昭昭,外如頑愚。

۱۲ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۵۱ ۰ نظر